علمی و آموزشی و عشقی ...
گردشگری وجهانگردی علمی وآموزشی
چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, :: 20:37 ::  نويسنده : امیر رضا

انواع پرده


شیرینی جو دارچینی

شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 17:28 ::  نويسنده : امیر رضا

 

""“دوســـتـــتـــــ دارم"”"

 

تــــــــکیه کــــلام تـــو بــــود ......

 

من بـی جــــهت به آن

 

تــــــــکیه داده بـــــــودم !

 

 



 


 

 

 

ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺵ ﻭﻋﺎﺷ

ﺑﮕﺬﺍﺭﻋ



....................................................

........... بعضی حرفها را باید زد

حتی اگر تکراری باشند

 

وروجک:ه!اچینامتن بودکه حذف شد!

 

 


 

 


 

تو سکوت می کنی

فریاد زمانم را نمی شنوی !

یک روز من سکوت خواهم کرد !

تو آن روز

برای اولین بار

مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید !!!

 

-حسین پناهی

 

 

 

 

 

هر بار که می خواهم به سمتت بیایم یادم می افتد

 

”دلتنگی”

 

هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست….!

 


دل که میگیرد

تنهایی بدجوری بغض می شود 

 

 

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 18:13 ::  نويسنده : امیر رضا

 

«فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگی نزديك گشته‌ام. من آن را با نشانه‌های آشكار دريافته‌ام.
وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكی، جوانی و پيری بخت‌يار بوده‌ام. هميشه نيروی من افزون گشته است، آنچنانكه هم امروز نيز احساس نمی‌كنم كه از هنگام جوانی ناتوان‌ترم.
من دوستان را به خاطر نيكويی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خويش ديده‌ام.

زادگاه من بخش كوچكی از آسيا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپايه باز می‌گذارم. در اين هنگام كه به سرای ديگر می‌گذرم، شما و ميهنم را خوشبخت مي‌بينم و از اين رو می‌خواهم كه آيندگان مرا مردی خوشبخت بدانند.
بايد آشكارا جانشین خود را اعلام كنم تا پس از من پريشانی و نابسامانی روي ندهد.
من شما هر دو فرزندانم را يكسان دوست می‌دارم ولی فرزند بزرگترم كه آزموده‌تر است كشور را سامان خواهد داد.
فرزندانم! من شما را از كودكی چنان پرورده‌ام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوان‌تران از شما آزرم بدارند.
تو كمبوجيه، مپندار كه عصای زرين پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یکرنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری هستند.
هر كس بايد برای خويشتن دوستان يكدل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاری به دست نتوان آورد.
به نام خدا و نیاکان درگذشته‌ی ما، ای فرزندان اگر می‌خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد.
پيكر بی‌جان مرا هنگامی كه ديگر در اين گیتی نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اين‌همه چيزهای نغز و زيبا می‌پرورد آميخته گردد.
من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكی كه به مردمان نعمت می‌بخشد آميخته گردم.

هم‌اكنون درمی یابم که جان از پيكرم می‌گسلد ... اگر از ميان شما كسی می‌خواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامی كه روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرم را كسی نبيند، حتي شما فرزندانم.
از همه پارسيان و هم‌پیمانان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گويند.
به واپسین پند من گوش فرا داريد. اگر می‌خواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد، به دوستان خود نيكی كنيد.
خداحافظ پسران گرامی و دوستان من، خدانگهدار.»

پس از اين گفتار، كورش بزرگ روی خود را پوشاند و درگذشت.

 

 

پنج شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 18:6 ::  نويسنده : امیر رضا

 

آی آدم ها

آی آدم هاکه برساحل نشته شادوخندانید

یک نفردارددرآب جان می سپارد

یک نفراست که دست وپای دائم می زند

روی این دریای تندوتیره وسنگین که می دانید.

آن زمان که مست هستیدازخیال دست یابیدن به دشمن،

آن زمان که پیش خودبیهوده پندارید

که گرفتستیددست ناتوانی را

تاتوانایی بهترراپدیدآرید،

آن زمان که تنگ می بندید

برکمرهاتان کمربند.

درچه هنگامی بگویم من؟

یک نفردرآب داردمی کندبیهوده جان قربان

آی آدم هاکه برساحل بساط دلگشادارید

نان به سفره؛ جامه هاتان برتن

یک نفردرآب می خواندشمارا.

موج سنگین رابدست خسته می کوبد

بازمی دارددهان باچشم ازوحشت دریده

سایه هاتان را ز راه دوردیده

آب رابلعیده درگودکبودوهرزمان بی تابیش افزون

می کند زین آب ها بیرون

گاه سر،گه پا.

آی آدم ها

او ز راه دوراین کهنه جهان رابازمی پاید

می زندفریادوامیدکمک دارد

آی آدم ها که روی ساحل درکارتماشایید

موج می کوبدبه روی ساحل خاموش

پخش می گردد،چنان مستی به جای افتاده.بس مدهوش

می رودنعره زنان.وین بانگ ازدورمی آید:

آی آدم ها...

وصدای بادهردم دلگزازتر

درصدای باد بانگ اورهاتر

ازمیان آب های دور و نزدیک

بازدرگوش این نداها

 

آی آدم ها...

 

 


شیدا

شدم عاشق

عاشقی چه سخت است

آه...عاشق نشدی نازنین یارم

تابفهمی چه می کشم هرشب

ازدردی جگرسوز

چه زیباست درد وقتی برای توباشد

چه تلخ است این لحظه ها

که تنهایم

ولی زیباست یادتو چه دل تنگم ازبرایت

سخت است زندگی بی تو

چرابایدزندگی کنم؟

آه...دلتنگی چه دردیست

عظیم وطاقت فرسا

چه زودگذراست زمان

وقتی پیش منی

اما

می گویم تابدانی

دوستت دارم

 

 

روزی که بودی زهره یار من

دور از چشم رقیبان در کنار من

حالیا خالی است جایت ای نگار من

در شام تار من آخر کجایی زهره

 یاد داری زهره آن روزی که در صحرا

دست اندر دست هم گردش کنان تنها

راه می رفتیم و در بین شقایقها

بود عالم ما را لطف و صفایی زهره

 بود هنگام غروب و آن روز پر زیبا

ایستادیم از برای دیدنش آنجا

تکیه تو بر سینه ام دادی سر خود را

گفتیم و ما تنها بس رازهایی زهره

 چون یقین کردی که در عشقت گرفتارم

طرد گشتی و نمودی اینچنین خارم

خود نکردی فکر آخر نازنین یارم

من همچو تو دارم آخر خدایی زهره

بوی که داری (باد صبا )

 ای باد صبا بهر خدا بوی که داری

حبیبم بوی که داری

این بوی خوش از سلسله موی که داری

جانم جانم موی که داری

حبیبم موی که داری

خرم شده بستان ز تو ای باد بهاری

این خرمی از روی که و بوی  که داری

بوی که داری

ای عزیز بوی که داری

 آی ای کاش بدانستم یک آرزوی دل

تا خود تو به دل آرزوی روی که داری

تا خود  تو به دل آرزوی روی که داری

جانم جانم روی که داری

عزیزم روی که داری

 

آی یار دل   آه ای دل

ما روی دل از جمله جهان سوی تو داریم

تو روی  تو روی دل  قبله جان سوی که داری

عزیزم سوی که داری  حبیبم سوی که داری

گردیده مؤید  گردیده مؤید ز چه فکر تو پریشان

در سر مگر اندیشه  گیسوی که داری

ای عزیز دل

در سر مگر اندیشه  گیسوی که داری که داری

 

 


گالیا

دیر است ، گالیا!

در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان!

دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!

دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان

عشق من و تو ؟ ...آه

این هم حکایتی ست

اما در این زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

شاد و شکفته در شب جشن تولدت

تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک

امشب هزار دختر همسال تو ولی

خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک

زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو

بر پرده‌های ساز

اما هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سرانگشت هایشان

جان می کنند در قفس تنگ کارگاه

از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن

پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا

وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست

از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ

در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج

در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ

اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک

اینجا به باد رفته هزار آتش جوان

دست هزار کودک شیرین بی گناه

چشم هزار دختر بیمار ناتوان ...

دیر است گالیا!

هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست

هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان

هنگامهٔ رهایی لبها و دست هاست

عصیان زندگی است

در روی من مخند!

شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!

بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!

بر من حرام باد تپشهای قلب شاد!

یاران من به بند،

در دخمه‌ های تیره و نمناک باغشاه

در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک

در هر کنار و گوشهٔ این دوزخ سیاه

زود است گالیا

در گوش من فسانهٔ  دلدادگی مخوان

اکنون ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!

زود است گالیا! نرسیدست کاروان ...

روزی که بازوان بلورین صبحدم

برداشت تیغ و پردهٔ تاریک شب شکافت،

روزی که آفتاب

از هر دریچه تافت،

روزی که گونه و لب یاران همنبرد

رنگ نشاط و خندهٔ گمگشته بازیافت،

من نیز باز خواهم گردید آن زمان

سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه ها

سوی بهارهای دل انگیز گل فشان

سوی تو،

عشق من ....

شاعر:هوشنگ ابتهاج

منبع:وبلاگ عاشقانه،شعرعاشقانه،وبلاگ عاشقانه،سایت عاشقانه،جملات عاشقانه

 

 

دل من

غصه نخور دل ساده ی من
نمی ذارم دیگه بازیچه شی
تویی که همیشه با دلمی
تنهاش گذاشتی به قیمت چی
می دونی از تو نمی شه گذشت
تو لحظه لحظه ی بی کسی هام
جز تو کی پناه قلب منه
تنهام نذار با دلواپسی هام....

دوریت این خونه رو ویروونه تر کرد
تنهام نذار منو دیوونه برگرد
چطور دلت میاد یادم نباشی
بی من کی قدرتو می دونه برگرد

دوریت این خونه رو ویروونه تر کرد
تنهام نذار منو دیوونه برگرد
چطور دلت میاد یادم نباشی
بی من کی قدرتو می دونه برگرد

تنهام نذار....

باورم کن که به یاد تو ام
هر کجا باشی تو قلب منی
از بر تموم خاطره هام
چه جوری تونستی دل بکنی
بی تو برام این دنیا قفسه
پیشم که باشی همشنم بسه
زنده ام با عطر نفسات
جز تو کی رفیق و هم نفسه....

دوریت این خونه رو ویروونه تر کرد
تنهام نذار منو دیوونه برگرد
چطور دلت میاد یادم نباشی
بی من کی قدرتو می دونه برگرد

دوریت این خونه رو ویروونه تر کرد
تنهام نذار منو دیوونه برگرد
چطور دلت میاد یادم نباشی
بی من کی قدرتو می دونه برگرد...

منبع:سایت بدوچت

 


عشق چه هامی کند!

براي تو زندگي ميکنم 

به عشق تو زنده هستم

اگر نباشي ديگر نيستم

تويي که بودنت به من همه چيز ميدهد،

هر جا بروي دلم به دنبال تو ميرود...

عشق تو ، حضور تو، به من نفس ميدهد هواي بودنت

اين ديگر اولين و آخرين بار است که دل بستم ،

نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسي ديگر هستم

تو در قلبمي و تنها نيستي ، تو مال مني و همه زندگي ام هستي...

همين که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند ميتپد ،

به عشق تو ميگذرد روزهاي زندگي ام...

به عشق تو مي تابد خورشيد زندگي ام ،

به عشق تو آن پرنده ميخواند آواز زندگي ام

و اين است آغاز زندگي ام ، گذشته ها گذشته ،

با تو آغاز کردم و با تو ميميرم....

به هواي تو آمدن در اين هواي عاشقانه چه دلنشين است ،

به هواي تو دلتنگ شدن و اشک ريختن کار هميشگي من است

بودنم به عشق بودن تو است ،

اگر اينجا نشسته ام به عشق اين انتظار است

در انتظار توام ، تا فردا ،

تا هر زمان که بخواهي چشم به راه آمدن توام

خسته نميشود چشمهايم از اين انتظار ،

ميمانم و ميمانم از اين خزان تا پايان بهار

تا تو بيايي و او که به انتظارش نشستم را ببينم ،

تا چشمهايت را ببينم و دنياي زيبايم را در آغوش بگيرم

نميتوان از تو گذشت ،

به خدا نميتوان چشم بر روي چشمهايت بست ،

بگذار تو را ببينم ، تا آخرين لحظه ، تا آخرين حد نفسهايم....

نميگويم که مرا تنها نگذار ،

تو در قلبمي و هيچگاه تنها نميمانم ، نميگويم هميشه بمان ،

تا زماني که هستي من نيز ميمانم ،

اگر روزي بروي ، دنيا را زير پا ميگذارم ،

نميگويم تنها تو در قلبمي،

نيازي به گفتنش نيست آنگاه که تو همان قلبمي...

قلبي که تنها تپشهايش براي تو است ،

زنده ماندن من به شرط تپشهاي اين قلب نيست ،

به عشق بودن تو است !

منبع:سایت بدوچت
 

 


یک نگاه، عشق، فراق
 ازدواج، بوسه، طلاق

سرنوشت تلخیست
 زندگی در باطلاق

درد،ریشه، تیشه
 عاشقی از شیشه

سهم او از معشوق
 سنگ تا همیشه

اعتمادی نادرست
 از همان روز نخست

تکیه بر دیواری
 هرزه و واهی و سست

صبح و شب بهانه
 زهر کردی خانه

به تو دل دادم و تو
 عبرتی جانانه

چشمهایت بی حیاست
 کار قلب تو جفاست

شیوه تو در عشق
 نه صداقت نه وفاست

شرم بادت ناکس
 گرگ، گربه، کرکس

اینچنین رفتی و شد
 سرنوشتم بر عکس

دل به هر کس بستم
 زخم زد بر دستم

ز دیارت می‌روم
 رخت خود بر بستم

نا امید، بی رویا
 خسته از این دنیا

واژه‌هایی از یخ
 بینهایت سرما

و سکوتی ابدی.
 آسمان ننگت باد.

منبع:بدوچت

 

 


درامواج سند

   به مغرب سينه مالان قرص خورشيد

 نهان مي گشت پشت كوهساران
    
    فرو مي ريخت گردي زعفران رنگ

 به روي نيزه ها و نيزه داران
        
ز هر سو بر سواري غلت مي خورد

 تن سنگين اسبي تير خورده
    
    به زير باره مي ناليد از درد

 سوار زخم دار نيم مرده
        
    ز سم اسب مي چرخيد برخاك

 به سان گوي خون آلود، سرها
    
    ز برق تيغ مي افتاد در دشت

 پياپي دست ها دور از سپرها
      ميان گردهاي تيره چون ميغ

 زبانهاي سنانها برق مي زد
        لب شمشيرهاي زندگي سوز

 سران را بوسه ها بر فرق مي زد

    نهان مي گشت روي روشن روز

به زير دامن شب در سياهي
    
    در آن تاريك شب مي گشت پنهان

 فروغ خرگه خوارزمشاهي
      دل خوارزمشه يك لمحه لرزيد

 كه ديد آن آفتاب بخت، خفته
    
    زدست تركتازي هاي ايام

 به آبسكون شهي بي تخت، خفته

    اگر يك لحظه امشب دير جنبد

 سپيده دم جهان در خون نشيند
    
    به آتشهاي ترك و خون تازيك

 ز رود سند تا جيحون نشيند
        به خوناب شفق در دامن شام

 به خون ،آلوده ايران كهن ديد
   
    در آن درياي خون در قرص خورشيد

 غروب آفتاب خويشتن ديد
        به پشت پرده شب ديد پنهان

 زني چون آفتاب عالم افروز
    
    اسير دست غولان گشته فردا

چو مهر آيد برون از پردهِ روز

    به چشمش ماده آهويي گذر كرد

 اسير و خسته و افتان و خيزان
    
    پريشان حال آهو بچه اي چند

 سوي مادر دوان وز وي گريزان
           
    چه انديشيد آن دم، كس ندانست

 كه مژگانش به خون ديده تر شد
    
    چو آتش در سپاه دشمن افتاد

 ز آتش هم كمي سوزنده تر شد
    زبان نيزه اش در ياد خوارزم

 زبان آتشي در دشمن انداخت
    
    خم تيغش به ياد ابروي دوست

 به هر جنبش سري بر دامن انداخت
   
    چو لختي در سپاه دشمنان ريخت

 از آن شمشير سوزان، آتش تيز
    
    خروش از لشكر انبوه برخاست كه:

 از اين آتش سوزنده پرهيز
        
    در آن باران تيغ و برق پولاد

 ميان شام رستاخيز مي گشت
    
    در آن درياي خون در دشت تاريك

 به دنبال سر چنگيز مي گشت
        بدان شمشير تيز عافيت سوز

 در آن انبوه، كار مرگ مي كرد
    
    ولي چندان كه برگ از شاخه مي ريخت

 دو چندان مي شكفت و برگ مي كرد

    سرانجام آن دو بازوي هنرمند

 زكشتن خسته شد وز كار واماند
    
    چو آگه شد كه دشمن خيمه اش جست

 پشيمان شد كه لختي ناروا ماند
    
        عنان بادپاي خسته پيچيد

 چو برق و باد، زي خرگاه آمد
    
    دويد از خيمه خورشيدي به صحرا

 كه گفتندش سواران: شاه آمد
    
    ميان موج مي رقصيد در آب

 به رقص مرگ، اخترهاي انبوه
    
    برود سند مي غلتيد برهم

 ز امواج گران، كوه از پي كوه

    خروشان، ژرف، بي پهنا، كف آلود

 دل شب مي دريد و پيش مي رفت
    
<

پنج شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, :: 10:28 ::  نويسنده : امیر رضا

 

سفری به حوالی نور...

 

به حوالی نور که میرسی دلت میخواهد یک دل سیر نفس بکشی... گریه کنی...حرف بزنی...آخر بوی پاکی میدهد اینجا!آخرقصه ها سروده اند دلاور مردانش...آخر با مادر و عمه ی سادات سر وسری داشته اند این ها...آخر سرشان متبرک به زانوان آقا اباعبدالله شده است...چطور تکان ندهد دلم را اینجا؟؟؟

 

 چطور ساکت بنشینم حال انکه بی دلیل اشکانم را جاری بر گونه ها حس میکنم؟

 

اینجا حوالی نور است

 

حوالی نور؟!آخر یکی بگوید این نورانیت از کجا؟از که؟

 

انگار که هستند...میانمان...انگار که نظر میکنند...بهمان!"لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"ببرید دلم را که دیگر خسته ام کرده...از این همه غبار و آلودگی.خوبی میگفت:دنیا پر شده اززمین،نیست دیگر آسمانی!!!به قول همان خوب:من دلم آسمان می خواهد خدا...

 

همه نگاهشان به این زمین خاکی عادت کرده...کمتر کسی دیگر نگاهش به آسمانخشک شده!دنیا را به چه قیمت میخواهیم ما خاکیان آخر؟؟؟

 

"أولئک الذین اشترواالحیاةالدنیا باالآخرة فلا یخفف عنهم العذاب ولا هم ینصرون"

 

دل که زمینی شدآسمان میرود؛آسمان که رفت عطر شهادت محو میشود...آخر به چه قیمت؟آن سید بزرگوار میگفت:اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر...پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد...!

 

آی شهدا...برای این دل سیاه هم دعا کنید...

 

شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 16:59 ::  نويسنده : امیر رضا

همراه حافظ...

اثر استاد محمود فرشچیان

 

دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود

تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

 

دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت

باز مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود

 

شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 12:10 ::  نويسنده : امیر رضا

عکس های انیمیشن شگفت انگیز و دیدنی

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

|
i413141_11.gif (242×58)
شعر : به تو و عشق تو ايمان دارم

من اگر روح پريشان دارم        من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم           دل گريان،لب خندان دارم
 

به تو و عشق تو ايمان دارم

در غمستان نفسگير، اگر نفسم ميگيرد         آرزو در دل من متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس جان مرا ميگيرد                 دل گريان، لب خندان دارم
 

به تو و عشق تو ايمان دارم


من اگر پشت خودم پنهانم           من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم          دل گريان، لب خندان دارم
 

به تو و عشق تو ايمان دارم

تاريخ شنبه 19 فروردين 1391,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
سـاعت 10:34 نويسنده پری| ComMeNt |
i413141_11.gif (242×58)
عکسهای انیمیشن شگفت انگیز و دیدنی

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

 

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آمزشی و علمی گردشگری و جهانگردی و آدرس ahjj.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 164
بازدید کل : 26698
تعداد مطالب : 48
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



!--start eshghsanj cod by http://night-skin.com-->
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
-
سایت خدماتی هنری نایت اسکین